سلام

سال نو مبارک 

۱. مرده گفت: از صبح اسهال خونی گرفتم و توی ادرارم هم کلی خون هست. گفتم: دیشب چی خوردین؟ گفت: کلی چغندر!

۲. به خانمه گفتم: توی آزمایشتون تیروئیدتون کم کار بوده. گفت: قبلا سابقه هیچ مشکل تیروئیدی نداشتم. گفتم: قبلا هم آزمایش تیروئید داده بودین؟ گفت: نه!

۳. به مرده گفتم: گلوتون درد میکنه؟ گفت: نمیدونم والا خودت بیا ببین!

۴. مرده با گلودرد اومده بود. گلوشو که دیدم گفت: طوری که نیست مشروب بخورم؟!

۵. به مرده گفتم: تا حالا آمپول زدین؟ گفت: نه ولی هروقت که میزنم بهتر میشم!

۶. مرده گفت: بنویس برم پیش ارتوپد. دفترچه بیمه شو مهر کردم و رفت. چند دقیقه بعد اومد و گفت: من گفتم برام عکس بنویسی پس کجا نوشتی؟ گفتم: شما گفتین ارتوپد، حالا عکس براتون بنویسم؟ گفت: از کجا؟ گفتم: من چه میدونم؟ در حالی که سرشو ت میداد و از مطب بیرون میرفت گفت: مسخره است!

۷. به مرده گفتم: سرفه هم میکنین؟ گفت: فقط هروقت که سرفه ام میگیره!

۸. پیرزنه گفت: پماد چشمی هم برام بنویس. گفتم: از کدوم نوعش؟ گفت: از نوع سفیدش!

۹. نسخه خانمه رو که نوشتم گفت: بی زحمت یه بسته قرص چربی هم بنویس. گفتم: فقط یه بسته؟ گفت: آره میخوام برم ببینم توی قرصهایی که توی خونه دارم کدومشون مال چربیه؟!

۱۰. مرده با یه سری آزمایش و اومد. دیدمشون که نوشته بود یه توده رو بررسی کردن و متوجه شدن خوش خیمه. گفتم: خب الان مشکلتون چیه؟ گفت: دوباره درد میکنه میخوام برم پیش متخصص ببینه یه وقت خیمش بدخیم نشده باشه؟!

۱۱. مرده گفت: بی زحمت برای بچه ام کپسول ۵۰۰ هم بنویس اما کوچیکشونو!

۱۲. نسخه خانمه رو که نوشتم گفت: حالا بریم داروهامونو بگیریم؟ گفتم: بله. گفت: همین حالا؟!

پ.ن۱: شاید باورتون نشه اما امسال هنوز یه مورد هم نبوده که به عنوان خاطرات بنویسم! شاید این وبلاگ واقعا اثر کرده و تعداد این نوع سوتیها کم شده و باید به فکر یه سبک نوشته دیگه باشم!

پ.ن۲: به درخواست بچه‌ها پنجشنبه رو مرخصی گرفتم تا امکان یه سفر چند روزه پیدا بشه اما مسئله اینه که هنوز مقصد مشخص نشده!

پ.ن۳: مدتی بود که اینجا یه سری دستمال گردن معروف به اسکارف مد شده بود (تا حالا فکر میکردم اسکارف یعنی روسری!) و عماد اصرار داشت براش بخریم. یه شب عماد رفت توی مغازه یه پیرمرد (که معروفه همه چیز توی مغازه اش پیدا میشه) برای خرید و بعد ازش پرسید: اسکارف هم دارین؟ پیرمرده گفت: اسکارف دیگه چیه؟ عماد گفت: همون پارچه ها که میبندن دور دهن و میپیچن دور گردن. پیرمرده گفت: آره یه بیست تا چند ماه پیش آوردم و هیچکس هم نخرید؛ اگه میخوای یکی هزار تومن برای تو. عماد هم شروع کرد به اصرار که یکی براش بخرم. گفتم: خب باشه دیگه هزار تومن چیه؟ پیرمرده هم رفت اون پشت مغازه و بعد از چند دقیقه گشتن با یه ماسک صورت برگشت! بگذریم که بالاخره با کلی اصرار یه اسکارف هم خرید و بعد از حدود یک هفته پرتش کرد ته کمدش و دیگه ازش استفاده نکرد یعنی درست همون اتفاقی که برای اسپینر و چند چیز دیگه افتاد! (این هم برای دوستانی که سراغ عمادو می گرفتند!)

بعدنوشت: شاید باورتون نشه اما بعد از کلی برنامه ریزی برای سفر با شروع موج جدید بارندگی ها آنی ترجیح داد نریم سفر؛ من هم از ترس این که بریم و هر اتفاق احتمالی که بیفته از چشم من ببینن قبول کردم!


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

نمونه سوالات تشریحی فتوشاپ با جواب روزهـآیـی کـه می گــذرد آرنا auto trades Jennifer رزینت My World سایت اخبار و فعالیت های سرکار خانم یاسمین خلخالی اخبار روزانه ی فیلم و سریال هالییودی